علمدار جبهه ها؛
وقتی حسن باقری اشک حسین خرازی را درآورد!
در اصفهان تشییع جنازه باشکوهی برگزار شد، مردم غوغا کردند، علم و کتل آوردند، همان روز مادران شهدا طلاجات خود را به جبهه هدیه دادند، کار مردم اصفهان در آن روز توی دنیا...
به نقل از خبرگزاری دانشجو:عملیات کربلای 5 خیلی ها را از ما گرفت؛ سرداران عاشورایی که دنیا را متحیر کردند. حاج حسین خرازی هم یکی از آنها بود که بر قلوب رزمندگان فرمانروایی می کرد.
متن زیر روایت گزیده ای از کتاب «جز لبخند چیزی نگفت» نوشته سید علی بنی لوحی است که تلاش دارد تنها ذره ای از سختی جنگ را آن گونه که بود، به نسل های بعدی انقلاب و خیلی های دیگر یادآوری کند.
خواب راحت
اولین
روزهایی که دشمن از کارون گذشته بود، پانزده نفر از بسیجی های تهران در
نزدیکی پل مارد، شهید شده و بدنشان در جبهه ی بین ما و عراقی ها مانده بود.
- این وقت شب تنهای تنها کجا می ری؟ لااقل یک نفر را با خودت ببر.
- این مسیر را چندین بار رفته ام. اگر اوضاع مساعد بود، سحر شهیدان را به عقب می آوریم.
هوا
گرگ و میش و مه آلود بود که اولین شهید به عقب آورده شد. صبح اول وقت،
حسین با لباس های گل آلود خوشحال تر از همیشه بود و با یک لیوان چای داغ در
دستانش خستگی را از تنش بیرون می کرد.
شهدا را که به اهواز فرستادیم، حسین گفت: «امشب یک خواب راحت خواهیم رفت.»